عطر زرد گل یاس و نمی خوام
نمره ی بیست کلاس و نمی خوام
من فقط واسه چش تو جون می دم
عاشقای بی حواس و نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
عشق رو نقطه ی جوش و نمی خوام
من کسی با قد رعنا نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
چشم شرقی سیاه و نمی خوام
حرفای نقره ای رنگ و نمی خوام
شعرای ساده و تازه نمی خوام
سفر دور جهان و نمی خوام
فالای جور و واجور و نمی خوام
آذر و خرداد و تیر و نمی خوام
حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه کی
مریم حیدر زاده
زندگی رفت و مرا تنها گذاشت
او چرا تنها مرا با این همه غمها گذاشت؟
در قمار زندگی کارم همه بازندگی است
مرگ را نازم که تنها بودنم در زندگی است
در قمار زندگانی عاقبت من باختم
بس که تک خال محبت بر زمین انداختم
عشق عین و شین و قافش بندگی است
چون نباشد هر یکش شرمندگی است
هردو سوی عشق چون واحد شوند
هر سه حرفش پایه های زندگی است