آشفته بازار
یکی با خنده آمد از پس راه
یکی با گریه ای مغموم گم شد
در این آشفته بازار هیاهو
حقیقت تلخ و نامعلوم گم شد
دلم تنگ است
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
چه رنجی از محبتها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در آن همه چشم
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبکباران ساحلها ندیدند
به دوش خستگان باری است دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداری است دنیا
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواری است دنیا
عجب دریای طوفانی است دنیا
عجب خواب پریشانی است دنیا
عجب یار وفاداری است دنیا
*************************
داریوش
سلام رامین جان
خدایش وب لاگ با حالی درست کردی
ولی آخرش نگفتی کی رفت و اصلا چرا رفت
حالا به قول محمد آذری رفت که رفت فدای سرت
البته اینو برای شوخیش گفتم
موفق باشی رامین جان
سلام
آقا رامین از حوصله ایی که به خرج دادی خوشم آمد
راستی همه اینا را حفظی ؟
بای تا های
آبجی صبور
salam
khoob hasty ke ramin jan eshalla
bebeen ba in shere daryush khili hal kardammmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm
qoseye gozashteharam nakhor
ayande hamishe dar e ntezare ma javoonast
ta behemoon hal bede
yaali
mohammad azari