چه قد سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو دزدیده
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی
و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شوی،
حس کنی که هنوزم دوسش داری،
چه قد سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی امّا وقتی دیدیش
هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی...
چه قدر سخته وقتی پشتت بهشه
دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه،
امّا مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری !!!
.... دیگر کجایی تا ببینی که من برای خریدن پاره ای از رویاهای زلال تو خوابهای شیرین شبانه ام را فروخته ام. کجایی تا ببینی در مرگ آرزوهایمان چندین بار جامه سیاه بر تن ترانه ها کرده ام و مجلس ترحیم خاطره ها را بر پا کردم و به حسرت عبور تو چقدر آینه شکستم تا حضور تلخ ثانیه ها تکثیر نشوند ...
سلام
حال شما
خسته نباشین
چه عجب ؟ خدایا شکر
لااقل تواین یکی نفر اول شدیم
وبلاگت مثل همیشه زیباست
شاد باشی وموفق
سلام عزیزم از وبلاگت خوشم اومد واسه همین عضو شدم امیدوارم موفق باشی به آسمون من یه سر بزن
آره سخت تر از اون اینه که ....
نه اونایی که گفتی از همش سخت تره
آره خیلی سخته رامین . من میفهمم چی میگی . خیلی سخته . اون قدر که به زهنت میرسه که: مردن شیرین تر از این زندگی نیست؟
سلامممممممممممممممممممم
من اولللللللللللللللللللللللللللللل
کاملا میفهمم چی میگی
کاملا درکت میکنممممممممممممممم باور کن
آپ کردی خبرم کن
موفق باشی وخوش........
سلاام رامین جان
وبلاگ قشنگی داری
نوشته هات حرف نداره
پیش ما هم بیا
شاد باشی و عاشق
همیشه می گریختم
میان کلمه های تکراری قدیمی
و سروصداهای بیهوده
از زمان می گریختم
به درون خود
سفر می کردم ودورمی شدم
اما این بار
پیش از آنکه بگریزم
ستاره ای روی دست من افتاد
ستاره ای که به خاطر من
از آسمان جدا شده بود
ستاره
باعث زندگی من بود
وباعث مرگ
ستاره روی دست من به خواب رفته بود
همچون گنج رازهای کودکی
و من
با ستاره بر دستم
نمی توانم جای دوری بگریزم
درکت میکنم عزیزم...