من هنوز چیزی نگفتم
 که تو طاقتت تموم شد
 باقیشم بگم میبینی
 گریه هات کلی حروم شد

 من که آسمون نبودم
 اما عشق تو یه ماهه
 سرزنش نکن دلم رو
 بخدا اون یه بیگناهه

 باز که ابری شد نگاهت
 بغضتم واسم عزیزه
 اما اشکاتو نگه دار
نذار اینجوری بریزه

حال من خیلی عجیبه
دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا
تو چشام عشقو ببینی

بدجوری دیوونتم من
فکر نکن این اعتراضه
همیشه نبودن تو
کرده این دلو کلافه

میدونم فرقی نداره
واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد
بودن و نبودن من

اولش گفتم یه حسه
یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه
حد و اندازش زیاده

بیا و مثل گذشته
جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم
بیا و بهم کمک کن
 
************************


نظرات 3 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:39 ب.ظ

جوابمو ندادی رامین جان...؟چرا امد چرا رفت چرا بود چرا نیست؟///؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو بهم بگو...
کامنتهای جالبی داری..به قلب پر احساست تبریک میگم ...

سارا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:34 ق.ظ http://afsos.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبا وخوبی داری
شادوپیروز باشین

تارا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام خوبی مرسی از اینکه به وبلاگ ما اومدی خوشحال شدیم دلم سوخت از اینکه کسی تو رو گذاشت و رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد