امشب که زغم دیوانه شدم
آواره ی هر میخانه شدم
با خانه ی دل بیگانه شدم
آلوده ی هر پیمانه شدم
دیوانه شدم دیوانه ی تو
تو شمعی و من پروانه ی تو
دیوانه شدم دیوانه ی تو
رفتی ز برم چشمان ترم
مانده به در کاشانه ی تو

باز آ ای بی وفا که چشم من به راهه
بی تو این روز من چو شام غم سیاهه

باز آ رفته ز من خنده و شور و مستی
هر شب از فرط غم کار من اشک و آهه

بیا ای مه که تو را طلبیدم ز خدا
که تو هرگز نروی از دل بی نشونم
مرو از کنار من که تویی بهار من
که الهی بریزه درد و بلات به جونم

کمتر ای مونس جان بر من دیوانه بخند
که در این دشت جنون عاقل و دیوانه یکی ست

باز آ ای بی وفا که چشم من به راهه
بی تو این روز من چو شام غم سیاهه

باز آ رفته ز من خنده و شور و مستی
هر شب از فرط غم کار من اشک و آهه

بیا ای مه که تو را طلبیدم ز خدا
که تو هرگز نروی از دل بی نشونم
مرو از کنار من که تویی بهار من
که الهی بریزه درد و بلات به جونم

********************************
مقامی

نظرات 2 + ارسال نظر
فائزه شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام
خیلی قشنگ بود
امیدوارم همیشه شعراتون قشنگ باشه

موفق باشی

زهرا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:19 ق.ظ http://ghazaliyat.blogsky.com

سلام آقا رامین
وبلاگتون خیلی زیبا بود مخصوصا اون شعرا
من که خیلی خوشم اومدسری هم به ما بزن
خوشحال میشیم راستی مثل این که خیلی غصه تو دلت داری ولش کن بابا دو روز دنیا ارزش این همه غصه خوردن را نداره
البته ببخشید که دارم نصیحت میکنم.
اگه ممکن به منم یاد بده چه طوری آهنگ بزارم برای وبلاگم
حتما به من سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد