قصه ی من و تو

گذشت لحظه های با تو بودن
و در پاییز عشقمان
تامی از دوست داشتن باقی نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بی رحم تقدیر
درو کرد گندمزار دلهایمان را
و تهی شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده های غمگین
در آن کویر آرزو
شاعری دل شکسته و تنها
می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها
شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکی به یاد همه خاطره ها


نظرات 5 + ارسال نظر
نیلو دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:01 ق.ظ http://www.fereshteye-mehraboon.blogsky.com

Salam Agha RaMin Misi Ke Be WebLoGe Man SaR ZaDi....Webloget Kheili Naze matnesh Ham Kheili Ghashange...Movafagh Bashi Be Manam SarBezan

علی دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.taranom62.blogsky.com

سلام.
رفتن و جدايی قانونيست فنا ناپزير.
يادها و خاطره ها هستند که ميمانند.
فراموشت نميکنم رامين جان.

زهرا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.zahra-1365.blogsky.com

شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا

تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد

ممنون که سر زدین

مهرداد سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:09 ب.ظ http://loverlynegin.blogsky.com

رامین جان وبلگ توپی داری ممنونم که به من سر زدی

حمید سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:03 ب.ظ http://kharabat-neshin.persianblog.com

سلام وبلاگت قشنگه :X.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد