کاش دزدان عاشقی را از وجودم می ربودند

تا دگر محتاج چشمان سیاه او نباشم

آن کسی که سالها در دام چشمانش مرا افکنده بود

دیدمش عشق را تعارف به یک بیگانه کرد

عشق را آلوده کرد

او تمام هستیم را محو یک عشق معما گونه کرد

جرم من این بود تنها یک نگاه

با مجازاتی چنین سنگین و سخت!

این تناسب در کدامین جای دنیا بوده است؟

گر که تنها عاشقی جرم من است

دوست دارم که من مجرمترین انسان این دنیا باشم...

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم تنهایی شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام
عشق همیشه یک معما بوده
عاشق شدن همیشه یک جرم بوده و عاشق یک مجرم
ای کاش نه عشقی بود و نه عاشق های دروغین
متن قشنگ و پر معنایی بود
موفق باشید

کسری شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:51 ب.ظ http://www.cheraraft,blogsky.com

زندگی رفت و مرا تنها گذاشت

او چرا تنها مرا با این همه غمها گذاشت؟

در قمار زندگی کارم همه بازندگی است

مرگ را نازم که تنها بودنم در زندگی است

در قمار زندگانی عاقبت من باختم

بس که تک خال محبت بر زمین انداختم


سلام . این یک دزدیه بزرگه از وبلاگ هاشم اقا


عشق عین و شین و قافش بندگی است
چون نباشد هر یکش شرمندگی است
هردو سوی عشق چون واحد شوند
هر سه حرفش پایه های زندگی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد